زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
از كـفم هستي من رفته خدايا چـه كنم؟ بعد او غم شده يارم بـه غمـها چه كـنم؟ يك طرف ناله طفلان طرفي طعنه دون يك طرف داغ گرانبار خدايـا چه كنم؟ ترسم اين بستر وسجاده ات اي فاطمه جان بـشـود قـتـلـگـه زينب كبري چـه كـنم؟
بستـر و چـادرتو جـمـع كنـم ليـك بـگـو درو ديواركه نقش است نشانها چه كنم؟ من ازآن كوي كه ره برتو ببستند نروم ليك عدو در نظرم شود هويدا چه كنم؟ كودكانت چوعلي يكسره دلتنـگ توأنـد هـمه از داغ تو گـويند كه بـابا چه كنم؟ زينـبت جاي تو از چـشم بگـيـرد اشكم غربت او زده آتـش بـه دلـهـا چه كـنم؟ دگر از شهر مديـنـه بروم فـاطمه جان اين همه نقش غم ويك دل تنها چه كنم؟ گفت (سائل) زغم غربت حيدربه فغان سوختم زآتش دل؛ گوی تو مولا چه کنم؟ |